جدول جو
جدول جو

معنی نوجه ده - جستجوی لغت در جدول جو

نوجه ده
(نَ جِ دِ هَِ دَ رَ)
دهی است از دهستان سردرود بخش اسکو از شهرستان تبریز، در 15 هزارگزی شمال اسکو و 8 هزارگزی جادۀ تبریز به اسکو، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 506 تن سکنه دارد. آبش از بارانلو، محصولش غلات و حبوبات و کشمش و بادام و کرچک، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوره ده
تصویر کوره ده
ده کوچک و کم رونق، ده کم جمعیت و دور از آبادی
فرهنگ فارسی عمید
(نَ جِ دِ هَِ شُ)
دهی است از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز، در 13 هزارگزی شمال شرقی بستان آباد و 5 هزارگزی جادۀ اردبیل به تبریز، در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 600 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و درخت تبریزی، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ جِ دِهْ)
دهی است از دهستان خانه از بخش شبستر شهرستان تبریز، در 3 هزارگزی جنوب شرقی شبستر و 15 هزارگزی جادۀ صوفیان به سلماس، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 1207 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ جِ دِ هَِ شِ لَ)
دهی است از دهستان کلیبر بخش کلیبر شهرستان اهر، در 3500گزی شمال کلیبر و 3500گزی جادۀ کلیبر به اهر، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 223 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه کلیبر و چشمه، محصولش غلات و سردرختی ومحصولات جنگلی، شغل مردمش زراعت و گله داری و گلیم بافی و فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ جِ دِ هَِ کَ)
دهی است از دهستان رودقات بخش مرکزی شهرستان مرند، در 16 هزارگزی خط آهن مرند به تبریز در جلگۀسردسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه، محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نَ جِ دِ هَِ)
دهی است از دهستان کلیبر بخش کلیبر شهرستان اهر، در 17 هزارگزی جنوب کلیبر و 4500گزی جادۀاهر به کلیبر در منطقۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 487 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصولش غلات ومحصولات جنگلی، شغل مردمش زراعت و گله داری و فرش بافی و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَجِ مِ)
دهی از دهستان سهندآباد بخش بستان آباد شهرستان تبریز، در 24 هزارگزی مغرب بستان آباد و 13 هزارگزی جادۀ تبریز به لیقوان، در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 583 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ جِ دِهْ)
دهی است از دهستان خانمرود بخش هریس شهرستان اهر، در 8500گزی جنوب هریس و 26 هزارگزی جادۀ تبریز به اهر، در جلگۀمعتدل هوائی واقع است و 352 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و سردرختی، شغل اهالی زراعت و گله داری و فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نُهْ دَهْ)
زیور. و آن را ده و نه نیز گویند، چنانکه هر هفت به معنی زیب و آرایش است. (از رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). زینت. آرایش. پیرایش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ جِ دِ هَِ)
دهی است از دهستان رودقات بخش مرکزی شهرستان مرند، در18 هزارگزی مشرق مرند و 6 هزارگزی جادۀ بناب به مرند در جلگۀ سردسیری واقع است و 267 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش غلات و زردآلو، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَ جَ)
محدث. (یادداشت مؤلف). تازه وضع شده
لغت نامه دهخدا
(نَ یَ)
دهی است از دهستان حسن کیادۀ بخش آستانۀ شهرستان لاهیجان. در 14هزارگزی شمال آستانه، در جلگۀ معتدل هوای مرطوبی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه حسن کیاده از سفیدرود تأمین می شود. محصولش برنج و کنف و توتون سیگار و ابریشم است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ جِ)
دهی است از دهستان دیزمار غربی از بخش ورزقان شهرستان اهر، در 50 هزارگزی مغرب ورزقان و 43 هزارگزی جادۀ تبریز به اهر، در منطقۀ کوهستانی و گرمسیری واقع است و 170 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه گلو، محصولش غلات و برنج و پنبه و انجیر و انار و دیگر میوه های سردرختی، شغل مردمش زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لو لَ)
دهی از دهستان نشتااز شهرستان شهسوار، واقع در 25هزارگزی جنوب خاوری شهسوار و 1500گزی جنوب راه شوسۀ شهسوار به چالوس. دشت و معتدل. مرطوب و مالاریائی. دارای 150 تن سکنه. آب آن از ازارود. محصول آنجا برنج. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(شِدِهْ)
دهی از بخش مریوان شهرستان سنندج. سکنۀ آن 330 تن. آب آن از چشمه. محصول عمده آنجا غلات و لبنیات و توتون. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ دِهْ)
ده کوچک و کم آباد. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). ده کم جمعیت که چندان آبادانی نداشته باشد. (ناظم الاطباء). دهی بسیار کوچک و کم سکنه و کم حاصل. دهی کوچک و ناچیز و حقیر. ده کوره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
من روشنم از دود غم روز به خویش
ای چرخ تو می دانی و این کوره ده خویش.
رکنای مسیح کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ گُ)
توبه دهنده. آنکه گناهکار را از تکرار گناه بازدارد:
الفت ده هجران و وصال است صبوری
مخموری می توبه ده و توبه شکن شد.
نظیری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خوا / جَ / جِ دِهْ)
دهی است از دهستان تیرچایی بخش ترکمان شهرستان میانه. این دهکده کوهستانی باآب و هوای معتدل و 519 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوره ده
تصویر کوره ده
ده کوچک و کم آباد
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع دهستان میان رود سفلای نور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع نشتای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
سیاه دانه، دارویی گیاهی برای درد شکم
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در بخش قشلاقی نور
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در بندرگز
فرهنگ گویش مازندرانی